داستان فیلم به بحران مواد مخدر اپيوئيدي در آمریکا می‌پردازد و با روایت از سه دیدگاه متفاوت، پرسشی اساسی مطرح می‌کند: «چگونه به اینجا رسیدیم؟». این سه دیدگاه متعلق به مدیرعامل یک شرکت داروسازی، یک پزشک و یک بیمار است و ...

فیلم براساس داستانی واقعی روایت شده و در مورد دختری به نام "بی" که با پدر و مادر ناتوان ذهنی خود، شارون و درک زندگی می‌کند. بی در سال آخر دبیرستان به کما می‌رود و فیلم جنبه‌هایی از زندگی او از جمله رابطه عاشقانه‌ وی با همکلاسی‌اش ایتان را از طریق فلش‌بک بررسی می‌کند و ...

پس از اتفاقات پایانی فصل هفتم، "میکی" در حال فرار است و "ری" مصمم است قبل از اینکه بتواند آسیب بیشتری به او وارد کند، او را پیدا کرده و متوقف کند ولی ...

داستان فیلم درباره یک مرد پولدار می باشد که برای آن که همسرش از وی جدا نشود او را مسئول امور اموالش می کند و به نوعی به او وکالت تام می دهد اما در همین زمان اتفاقات دیگیری نیز رخ می دهد که ....

داستان فیلم درباره مورد زوجی می باشد که سرپرستی کودک یتیمی را بر عهده میگیرند. طولی نمیکشد که آنها متوجه می شوند این کودک شب ها در خواب کابوس ها و رویاهای عجیبی می بیند و …

یک کشتی گیر دبیرستانی به نام براندون با یک راننده و معشوق روان پریش او درگیر می شود. اما زندگی ها پس از آنکه براندون راننده ی اسکورت وی می شود ، به شدت در هم می آمیزند و از کنترل خارج می شوند و…

سه نفر از اعضای یک خانواده در منطقه‌ای دورافتاده در شرق آمریکا به کار فروش موادمخدر مشغول هستند و تلاش می‌کنند با سایر خلافکاران منطقه درگیر نشوند ولی ...

این فیلم داستان زندگی دختری بی‌نام و نشان و معتاد به قرص است که وقتی وارد کافه‌ای که صاحبانش دو برادر به نام‌های "جیمی" و "ویکتور" هستند، می‌شود به سرعت با برادر بزرگتر رابطه ای برقرار می‌کند و...

یک نویسنده جوان معتاد در حال ترک با گذشته پر درد خود روبرو می شود و ...

«هری» سارقی خرده پا است. او یک روز بر اثر تصادفی عجیب به عنوان بازیگر انتخاب می شود. او باید نقش یک کارآگاه را در فیلمی هالیوودی بازی کند.

در شهر ورونا بیچ دو خانواده مشهور زندگی می کنند که با هم دشمنی دیرینه دارند : مونتاگو و کپولت. یک شب یکی از پسران خانواده مونتاگو به اسم رومئو با لباس مبدل در یک مهمانی که خانواده کپولت برپا کرده شرکت کرده و در آنجا دختری به اسم ژولیت را می بیند و آنها عاشق هم می شوند. پس از پایان مهمانی رومئو نیمه شب نزد ژولیت می آید و آنها در کنار هم تا صبح مانده و با هم پیمان وفاداری می بندند. آنها بایستی عشقشان را از دیگران پنهان کنند زیرا می دانند والدیشان به آنها اجازه با هم بودن را نمی دهند. در همین حین تیبالت پسر دایی ژولیت با مرسوتیو دوست رومئو درگیر می شوند و مرسوتیو بدست تیبالت کشته می شود و رومئو بدنبال انتقام گرفتن از اوست …

بعضی وقتا زندگی آن‌طور که ازش انتظار داریم پیش نمی‌رود. "پت سولاتانو" همه چیزش را باخته. خانه‌اش، شغل‌ش و حتی همسرش. هم اکنون او بر بازسازی زندگی‌ش مصمم است و می‌خواهد رابطه‌ش با همسرش را درست کند ولی باید شرایط سختی را پشت‌سر بگذارد...

فرانک هنوز سرگرم مبارزه با جنایتکاران و باندهای خلافکار است. اکنون او باید با بزرگترین دشمنش مبارزه کند، کسی که نام جیگسا را برای خود انتخاب کرده و با تشکیل یک سازمان جنایتکار قدرت زیادی پیدا کرده است...

سالها پس از اینکه یک بیماری بیشتر انسانها را از بین برده و تعدادی از آنها را تبدیل به هیولا کرده،تنها بازمانده نیویورک تلاش می کند برای این بیماری یک درمان بدست بیاورد...

روزي پس از فردا، فيلمي راجع به حوادث جوی کره زمين است، «جک هال» کارشناس هواشناسي معتقد است که تا سال آينده يک عصر يخبندان بر روي کره زمين شکل مي گيرد. ولي او با دانشمندي انگليسي بنام «راپسن» آشنا مي شود که عقيده دارد روز حادثه خيلي زودتر از زمان پيش بيني شده است...

«لورنزو» (پاتریک)، «مايکل» (پیت)، «جان» (الدارد) و «تامي»، چهار دوست نوجوان ساکن محله ي «هلز کيچن» نيويورک که به طور اتفاقي باعث آسیب دیدن یک پیرمرد شده اند، به دارالتأديب فرستاده مي شوند. نگهبانان دارالتأديب، از جمله «شان نوکز» (بيکن) آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذيت قرار مي دهند. ۱۳ سال بعد آن ها فرصتی پیدا می کنند تا از این نگهبانان انتقام بگیرند...